بیا ساقی بده پیمانه ای از آن می ناب
منم تشنه منم خسته برایم چاره ای یاب
از آن روز ی که من می را ز دستت سرکشیدم
شدم مست و برای عشق بازی پر کشیدم
ادامه مطلب ...ای دلبر افسونگر عاشق کش غدار
در حسرت رویت شده ام سخت گرفتار
من مست نگاهت به تماشای دو چشمت
دیوانه شدم کافر و مبهوت و گهی زار
امیدم را نگیر از من،
تو ای تنها نیاز من
تبسم را تو اهدا کن
به لبهایم، به راز من
مرا می کش تو ای جانا،
مرا با ناز و آوازت
بیا بنشین و مونس شو،
به شبهای داز من
ادامه مطلب ...هندیا آنکه ز اقلیم جفا جسته منم
شاعری رند و غزلخوان و همی گل سخنم
خسته از جور زمان تشنه ی یک جرعه می
در تمنای تو از جان و جهان در گذرم
ادامه مطلب ...خُنک آندم که از این دامگه آزاد شوم
بِگسسته رَسن و همنفسِ باد شوم
پر گشایم به وطن در حرمِ حضرتِ دوست
همچو مرغانِ حرم غرقه ی فریاد شوم ادامه مطلب ...
در دلم داغی بزرگ، در سر هوای دیگری
مست و رسوای زمانم، مونسم چشم تری
در خراباتی چنین آرام و بی آلام و دنج
گوشه ای افتاده ام بی هیچ نوع بار و بری ادامه مطلب ...