دیشب که باز باران، در کوچه ها قدم زد
فکر و خیال من هم، با عشق تو قلم زد
تو در کنار من باز، با ناز خفته بودی
صد بوسه برلبانت، لبهای من رقم زد ادامه مطلب ...
با حضورت، لحضه هایم خاطراتی ناب شد
با وجودت، جویبار شعر من پرآب شد
با قدومت، شد گلستان دشت خشک زندگی
باطلوعت، روح تاریکی و شب در خواب شد
ادامه مطلب ...
یکُّ و دوُّ و سه وُّ چار، پنج و شیش و هفت و هشت
شد گلستان ، باغ و بستان، کوه و دشت
پای کوبانُُ رخ نمود از پشت ابرها آفتاب
چشمه ساران گشت جاری و بیابان سبز گشت
ادامه مطلب ...من پر از میل شکفتن،
فارغ از درد نگفتن
من پر از حرفم و اما،
کوش یک گوش شنفتن
خونه لبریز سیاهی
کوچه از خاطره خالی
واسه تسکین تن عشق
دیگه نمونده مجالی
ادامه مطلب ...
تنهاترین تنها منم
آواره از روح و تنم
افتاده از پایم ولی
چون نور سو سو می زنم
رنجیده از این همرهان
گم کرده راه آشیان
بر پیکر مصدوم عشق
هر لحظه می بینم سنان
ادامه مطلب ...تو ای ستاره سهیل من
بیا بتاب در شبم
بیا بمان کنار من
تو ای بهین بهانه ام
ادامه مطلب ...