ای دلبر افسونگر عاشق کش غدار
در حسرت رویت شده ام سخت گرفتار
من مست نگاهت به تماشای دو چشمت
دیوانه شدم کافر و مبهوت و گهی زار
تن داده به امواج بلا در تب و تابم
در ساحلِ زلفت شده صد عشق پدیدار
افتاده به توفان حوادث به کف نی
دلداده منم، عاشق و مشتاق به دیدار
در کون و مکان عالم و آدم ز ازل با
ابعاد وجودم به تمنای تو بیدار
هستی مرا زیر و ز بر کرده گذشتی
آرام و سبک سیر و ملک گون و پری وار
آهو وش من عشوه نما مست ملم کن
تا با تو بگویم ز وفا قصه ی بسیار