تو خالق شعرمن، تو بهترین بهانه
تو لایق شکفتن، ای بهترین ترانه
آواز گریه هامو، از دوردست شنیدی
فریاد بیصدامو تو توی آینه دیدی
نامت همشیه باقی، در دفتر و کتابم
مهرت مدام بردل ای برترین نگارم
افتاده ام من از پا، آشفته ام در اینجا
بانوی شعر من شو، با این ترانه بازا
بازا و آخرین دم، بردیده ام قدم نه
جامی بگیر از عشق، یک جرعه هم به من ده
عمرم به سر رسیده، در دست مرگ اسیرم
می خوام که با توباشم، در پای تو بمیرم
جانا تو را به جان هرکس که می پرستی
با من بمان و مگذر، از عشق و شور و مستی